Friday, May 9, 2008

EX






هوا ابری و آسمان خاکستری بعدازظهر قلقلکم میده که برم بیرون کمی قدم بزنم ولی هرچی فکر کردم جای خاصی مناسب حال و هوای ذهنیم نیست . دور و برمون هم یک سالن بیلیارد درست درمون نیست ( منظورم اینا نیست که یک چهاردیواریه که توش میز بیلیارد هم هست و هر عمله‌ای میاد و با کلی سروصدا مشغول بازی میشه !‌) خب بهترین گزینه دیدن فیلم
STARDUST
بود و دیدنش رو به همه اونایی که طرفدار داستانهای خیالی و خاطره‌انگیز هستن پیشنهاد می‌کنم ( اگه بانوی آب را دیدید و پسندیدید از این ده برابر بیشتر خوشتان خواهد آمد )ـ
این فیلم را باید دید همانطور که بازی پرنس ایران و پیروان آدمکشی را باید بازی کرد ولی سمت فیلم اروگان و یا بازیش نباید رفت ! ـ

فکر فردا پادگان رفتن ، خستم میکنه نمیتونم بپذیرم آدم بیسوادی که هنوز نمیدونه فرق ویندوز با مونیتور چیه ( جمله معروف همین الان ویندوزش رو در بیارین ببرین بدین درست کنن ! از فرمایشات ایشان است ) بیاد راجع به کامپیوتر و اتوماسیون اداری برام تز بده ! ... به قول همکارام وقتی فرماندمون عین دهاتیهایی که تازه کامپیوتر دیدن از جلو اتاقامون که رد میشه میگه مواظب باشین کامپیوتر خراب نشه ، آدم میخواد بهش تجاوز کنه !!!!!!!!! شخصیتش خیلی نیازی به تحلیل نداره : خر !ـ
آدمی که فکر میکنه وقتی "اجازه فرمودند که کسی به مرخصی قانونی‌اش برود" یعنی منتی سر طرف گذاشته و قبل یا بعد مرخصی هزارتا کار الکی بهش میده که یارو دیگه هوس نکنه بره مرخصی و در توالت رو قفل زده که کس دیگری از توالت استفاده نکند ( و لعنتی هروقت هم میره توالت میاد توی راهرو داد میزنه که " کی رفته توالت رو انقدر کثیف کرده ؟؟؟ " ... یکی دوبار چند نفر از کادریها رفتن بهش گفتن جز خودت کسی نمیره که زشته انقده جلوی سربازا ... ) و امثال این خاطرات که بعداً سوژه خنده خواهد شد دیگه جای بررسی نداره ... فهم نداره دست خودش نیست
بگذریم...ـ

بعد فیلم نصف فصل درس خوندم و بعد کمی توی یوتیوب گشتم و چشمم به کلیپهای مورچه و مورچه‌خوار افتاد و معطل نکردم . خیلی دلم میخواد از آدمایی که این چیزای باحال رو آپلود میکنن تشکر کنم چیزایی مثل کارتونهای به یاد ماندنی - آهنگ متن فیلمها - لحظه‌های شاد و بعضاً خنده‌دار ... ـ

عصر دوباره دوست دختر سابقم که فیلشان یاد هندوستان کرده زنگ میزنند ( دلم براش میسوزه و در کمال حماقت جواب تلفنش رو میدم ) و باز هم همان کلیشه‌‌ها را تکرار می‌کند ـ صدای غمناک ـ فاصله بین حرفها ـ آه کشیدن ـ یادآوری اینکه هیچکس رو مثل من دوست نداشته‌ و درنهایت جمله ‌هایی مثل ـ تو بلاخره که میخوای تشکیل خانواده بدی !؟ ـ اگه تو پشتم باشی من همه کار میکنم ( پشت ؟؟؟‌!‌) ـ باور کن من همونی میشم که تو میخوای ـ بگو چرا نمیخوای باهم باشیم ؟ و امثال اینها سعی در زدن مخ بنده برای ازدواج را دارد ... ظاهری متوسط داره ـ در معاشقه خیلی قبولش دارم ـ پدر و مادرش ارث خوبی برایش گذاشته‌اند ولی دلیل نمیشه تمام عمر بخوامش ... سه سال پیش براش دو تا شرط گذاشتم یک ـ لیسانسش رو بگیره دو ـ یک هنر یاد بگیره اگه میخواد من برم خواستگاریش و انگار یادش رفته باشه این من نیستم که میخوام این مساله اتفاق بیفته از فرداش شروع کرد که " مگه منو بخاطر مدرکم میخوای ؟؟؟" و از اون موقع این شده کار ما که هروقت زنگ میزنه و به این کلیشه‌ها میرسیم یادآوری کنم که من نمیخوامش و اون دوباره میگه هر کاری بگی میکنم و دوباره دو شرط فوق و دوباره از اول ... ـ

صدای تلویزیون همسایه در سکوت اتاقم از طریق شبکه کولر می‌اید ... باز در ماهواره صحبت از هسته‌ای و فلسطین و ... هنوز آدمای بیکار پیدا میشن ... احمقانست چیزی رو که یکبار شنیدی دوباره بخوای بشنوی ... حالم از این موضوعات بهم میخوره ... راننده آژانسی میگفت باید گفته بشه تا مردم به فکر باشن ! آخه چی بهش بگم ؟؟؟ بگم الاغ اگه کسی چه از داخل چه از خارج کاری میخواست بکنه تاحالا کرده بود و به این حرفها نیست و سیاست پدر و مادر نداره و غیره ؟؟؟ و در انتها پرسید نظر شما چیه ؟ منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم من قرار نیست توی این کشور بمونم ! ارزونی اونا که این شکلیش کردن . اونقدر که منطقی بود سعی کردم توی کله این جماعت فرو کنم و فرو نمیره و من تسلیم ... اون تمدن ایرانی که میگن سالها پیش مرده و دل به دریا زدم و رک به یارو گفتم الان اگه بدونیم فلانجا تظاهراتی هست ولی ممکنه دستگیر بشیم نه من خواهم رفت و نه تو نه خانوادمون و نه دوستامون پس لطفاً برای من دم از براندازی نزنید که باور نمی‌کنم ( فعالان سیاسیمونم که یکی از یکی بی سیاسیت تر و عقب مونده تر ... وقتی باهاشون مصاحبه میکنن و اهدافشون رو میگنا ... باشه شما راست میگی ! قهرمانن ... شجاع ! ... حتماً ) ـ

عادت ندارم چیزی رو از دوستام مخفی کنم و دوست فضولمان به همه اطلاع داده که در بازار فارکس سود معقولی داشتم و حالا کلی از دوستای قدیمی که سالی به دوازده ماه یادی از ما نمی‌کردن یاد من افتادن و کلی آدم هم بدون هیچ پیشینه‌ای میخوان با ما دوست شوند و لااقل صبر نمیکنن چند جلسه از سلام احوالپرسی اولمون بگذره و بعد موضوع بورس و یاددادن و این چیزا رو مطرح کنن ... یکی هم که این کار رو داشت میکرد مادرش که منو دید گفت ... حالم بهم میخوره ولی پول چیز خوبیه ... بهشون میگم آقاجان نود درصد کسایی که وارد این قضیه میشن سرمایشونو از دست میدن و من هم شاید در همین یکی دو روز ورشکست شدم ولی مگه طمع میذاره ؟؟؟ آدم یاد این مزاحم تلفنیا می‌افته که زنگ میزنن میگن با فلانی کار دارم و وقتی میگی اشتباه گرفتی میگه اشکالی نداره ( این روزا دختر و پسر نداره ... تیکه انداختن و تنه زدن از سوی دختران نسل جدید هم ... )‌ـ



پ.ن1:هوار زدن هنر نیست
پ.ن2:فرق بین حماقت و شجاعت یک تار مو بیشتر نیست
پ.ن3:کسی باشگاه بیلیارد ساکت و تمیز سراغ داره ؟
پ.ن4:یه دیوونه یه سنگی میندازه تو چاه که هزارتا عاقل نمیتونن درش بیارن
پ.ن5:ـ
بر بساط نکته‌دانان خود فروشی ، شرط نیست
یا سخن دانسته گوی ای عاقل یا خموش





√جوابیه


  • عادتمند نکنه فکر میکنی توی اینترنت فقط در بازار بورس ایران میشه خرید و فروش کرد ؟؟؟ و لطفاً تایید کن که کامنتت جنبه متلک نداشت چون کمی دست انداختن در آخر کامنتت احساس کردم ! ـ



  • Dear bingala I dont think u need "brain" !!! I think your brain is "busy" and you need to think before u leave a comment so it wasnt possible ;) and I dont think even after that you could say much about that post cause its about "Assassin's creeds game" ( Which I dont think u already played that ... Did ya ?! )



    ـ
  • 0 Comments:

    Post a Comment

    Subscribe to Post Comments [Atom]

    << Home