بدون هیچ دلیلی اینبار بجای تاکسی با اتوبوس رفتم . به ایستگاه مورد نظر که رسید یک نیش ترمز کرد و دوباره سرعت گرفت . رفتم جلو میگم دیگه ایستگاه نگه نمیدارین ؟؟؟ شاکی گفت ترمز کردم کسی بلند نشد گفتم هیچکس درحال حرکت پیاده نمیشه میشه ؟؟؟ ... مثل سایر قشر خودش بود و شعور کافی نداشت و عذرهای الکی آورد و چندتا غر هم زد و ... توی پیاده رو انگار بازار مکاره بود : از یک طرف یک خط درمیون دست فروشها بساط وسط پیاده رو ریخته بودند . از طرف دیگه اینایی که آگهی پخش میکنن هی سر راه قرار میگرفتن و طبق معمول اونایی که با موبایل صحبت میکنن هم شعورشون نمیرسه جلوشونو هم باید نگاه کنند یا روی پل هوایی جای ترمز زدن برای صحبت با موبایل نیست ( از من بپرسی میگم عمدیه چون عقدههایی همچون جلب توجه و داشتن نداشتن دارند !)و این وسط صدای راننده تاکسیهای احمقی که هرکی از کنارشون رد میشه ده دفعه مسیرشون رو میگن یا مسیر عابرین رو میپرسن ... یک لیوان آب شاتوت دو هزار تومن ؟ برم شاتوت بکارم ... تاکسیها هیچوقت پول خرد برای دادن بقیه پول ندارند و اگر هم دارند اسکناسش با پودر شدن زمان زیادی فاصله ندارد ... و هزار داستان دیگه که قدم زدنم رو نصفه گذاشتم و برگشتم خونه و تا عکس توله سگهایی که کنار خیابون برای فروش گذاشته بودن نشون مادرعزیزترازجان دادم بنده را به قصد خرید یکی از آنها از منزل "بیرون فرستادند" ( بیرون کردن سابق ) و پدرخواندهدو هم علیرغم مخالفت با نگهداری سگ جرات نکرد چیزی بگوید ... خوشبختانه یارو رفته بود ... خودم عاشق سگها هستم ( بجز بولداگ ) ولی الان اصلاً وقت و حوصلش رو ندارم بخصوص که تمام خریدهای مربوطهاش هم به من محول خواهد شد مثلاً همین امروز همراه دستور خرید توله سگ دستور خرید شیشه شیر با پستانک و شیر هم در راه برگشت صادر شده بود !!! ـ گشت ارشاد هم با کلی آدم با قیافههایی که عقده آسایش و خوش چهره بودن از ایشان میبارید طبق معمول جلوی میلاد نور بودند و تازه خواهران امر به معروف هم جدیداً نگاههایشان با عشوه ( البته خرکی )همراه شده و به اجناس مذکر واکنش نشان میدهند ... آقا رهبری کجایی که ارشادتو ... ـ ادامه دارد ...ـ ـ
|
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home