Sunday, July 27, 2008

V V ( Viva Vocation :D )





یک
من به مرخصی می‌روم ... تو می‌خواهی به مرخصی بروی ... او به خودش مربوط است ... ـ
زنده‌باد مرخصی
دو
دیروز شنیدم یکی داشت به دوستش می‌گفت "باز آب استخر خوردی؟؟؟" یاد پستی افتادم که این قضیه در آن کشف شده بود ... یعنی ممکنه این اصطلاح از اونجا شایع شده باشه ؟؟؟ ... یاد دوست دوران دبیرستانم می‌افتم : یه آخوندی بود که ظهرها میومد نماز جماعت رو برگزار کنه و بچه‌ها بهش می‌گفتن "ولید" آخه دو دفعه نماز ظهر رو سه رکعتی خونده بود !!!!!!!!! یک دفعه که داشتیم توی شهر پرسه می‌زدیم این دوستمون چشمش به آخونده افتاد گفت " بچه‌ها بچه‌ها ! آخوندمونه !" انگار ما صاحابش بودیم ... آب استخر
سه
توی پادگان می‌دویدیم همه نفسشون می‌گرفت می‌گفتن یواشتر ! خودمان صبح بیدار می‌شویم بدویم ... نفس خودمان می‌گیرد ... البته دو نکته هست : در پادگان صبحها آب می‌پاشند و هوا تمیز و بی بو است ... در پارک خوارزم صبح کود پاشیده بودند و هوا بوی گند میداد ... ـ
چهار
باز هم عذرخواهی بابت بی معرفت بازی و سر نزدن به دوستان ... جبران می‌کنم
پنج
انیمیشن وال.ای رو دیدم ... کمپانی پیکسار لعنتی هرچی میسازه حرف نداره ... بخاطر احساسات دو تا روبات کم مونده بود اشکم سرازیر بشه !!!ـ
عجیبه ! ... خودم عاشق نشدم ولی احساسش رو خیلی خوب حس می‌کنم ! ـ
شش
از بروبچز کسی میدونه عادتمند ( شب نویس ) چش شده ؟


ـ

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home